از افتخارات هر ملت وجود انسان های خاص است ، زیرا این افراد باعث تحولی شگرف برای جامعه خودشان بوده و هم برکتی در جهت ایجاد حسن خلاقیت ، دوستی و شادی دیگر جوامع .
در هنر بسیاری با شوری وصف ناپذیر می آیند و با گذشت زمان از آب و تاب می افتند ،کم رنگ جلوه می کنند و در طول زمان حیات روز به روز با گذشت زمان بود و نبودشان ، به دست فراموشی سپرده می شود و گاهی اوقات از میان خیل اشخاص هنرمند ، کسی بروز می کند و از خود نشانه هائی به جای می گذارد که پرتو نورش تا دور دستهای زندگی فرا تر رفته و نامش مستدام شده و افتخارات گذشته خود را برای باز ماندگان و نسلهای بعد به ودیعه می گذارند و الگوی تمام عیار در بین دیگر شخصیت های هنری در دنیا می گردد و تجلی گر شیوه ها و آثار به جا مانده و مرامش می شوند.
مرحوم استادکمال الملک غفاری استوره ای ازهنر زمان در کشورمان ظهور می کند و با خلاقیت های ذاتی ، درایجاد مدرسه صنایع مستظرفه افرادی خاص را تربیت کرده ، آثار ماندگار آنان نیز کم از هنر بی بدیل این استاد فرهیخته نبوده و حرف اول را در جهان هنربرسر زبان ها به یادگارجاری می سازد. از جمله این هنرمندان همیشه جاوید هنر نقاشی ،مرحوم استاد سید صدر الدین شایسته شیرازی می باشد که در اولین دوره شروع به کار این دانشسرا و حتی دربین حدود ۷۰ نفر از شاگردان نخبه و نامی ، به عنوان بهترین هنرمند شناخته می شود.
پرتره استاد سید صدرالدین شایسته شیرازی
مرحوم استاد سید صدرالدین شایسته شیرازی فرزند مرحوم حضرت حجه الاسلام حاج سید علیرضا شیرازی طاب ثراه ، به قول شناسنامه در سال ۱۲۷۲ در شیراز متولد شد.
دوران کودکی و نوجوانی را در محضر پدر در صرف ، نحو ، معانی ومنطق گذرانیده بعد از آن نزد مرحوم محیط شیرازی به کسب علوم ریاضی و طبیعی می پردازد و در شانزده سالگی به خدمت مرحوم فرصت الدوله شیرازی که شاعر ، موسیقیدان ، حجار، نقاش، مورخ، حقوقدان ،باستان شناس بزرگی بود میرسد .در آن زمان فرصت شاگردانی زبده چون مرحوم صورتگر، (جد مرحوم دکتر لطفعلی صورتگر) ، موید الدوله ،صراف زاده و روح اله خالقی داشت ولی استاد شایسته در نقاشی گوی سبقت را از نامبردگان می رباید و الحق تافرصت زنده بود افتخار شاگردیش را داشته و پس از در گذشت فرصت به تهران رفته و در دانشسرای استاد کمال الملک ثبت نام می کند و مدت هشت سال به آموختن رموز نقاشی می پردازد .زمانیکه استاد غفاری به حسن آباد نیشابور می رود وارد دانشکده معقول و منقول می گردد و بعد از دوره سه ساله به شیرازمراجعت می نماید.
عکس استاد شایسته در نمایشگاه خانگی ایشان
در شیراز مدتی در مدرسه صنعتی ، زمانی در منزل و از سال ۱۳۱۶ در دبیرستانها به تعلیم هنر نقاشی می پردازد . نا گفته نماند که در کودکی پدرش مخالف نقاشی کردن او بودو تا آخرین روز حیاتش دست از مخالفت برنداشت . در آن زمان ، بصورت پنهانی به هنرش ادامه می دهد .اولین اثر جاودانه اش کپی کردن از یک تابلو خارجی می باشد که در پایان کار تابلو استاد، از تابلو اصلی زیبا تر به نظر می رسد و در دنباله پرتره کودک را بوجود می آورد که این تابلو مورد توجه استاد کمال الملک قرار می گیرد .وی عقیده داشت که نقاشی باید بصورت کلاسیک انجام شود و می گفت کوبیسم و امپرسیونیسم جز یک مشت خطوط درهم و برهم چیز دیگری نیست .او به آثار انجام شده توسط بعضی از شاگردانش اعتقاد فراوان داشت و نام چند نفر از آنان را در هر کجا که بنا بودبه زبان می آورد ، تشویقشان می نمود .از جمله آقایان اردوبادی، نمازی اسفندیاری، حقیقت، افشار و…
استاد عقیده داشت که هیچ هنرمندی نمی تواند مدعی باشد که به منتها درجه هنر رسیده است زیرا هنر ، علمی است که هرچه بیشتر بدانی کمتر یافته ای
همیشه شاکر پروردگار عالمیان بود و می سرودکه :
یک جو غم ایام نداریم ، خوشیم گر چاشت بود شام نداریم خوشیم
چون پخته به ما میرسد از مطبخ غیب از کس طمع خام نداریم خوشیم
در هنرستان استاد بزرگوارش مرحوم (استاد کمال الملک غفاری )، در کنارمرحومان استاد محمود اولیا ، شیخ ، حیدریان و آشتیانی به فراگیری نقاشی می پردازد و در رشته های گوناگون نقاشی ، به خصوص آبرنگ به درجه استادی می رسد.
استاد شایسته در محله سر دزدک ، کوچه خانقاه یا به اسم دیگری (سرباغ) یا کوچه امامزاده شاه منظر در همسایگی منزل ما زندگی می کرد.فضای خانه اش پر از گل و ریاحین بود ، اطاق های قدیمی با نقش های گل و مرغ و گچ بری های زیبا و مجسمه های دست ساز این استاد فرهیخته نقش معنوی و خاصی به محیط خانه داده بود. خانه اش بیشتر به عتیقه فروشی های مجلل می ماند هر جا که به چشم می آمد آثار استاد بود و انعکاس تابلو ها از آینه های موجود که بر شدت زیبائی محل زندگیش می افزود، مشاهده می شد .اما افسوس و صد افسوس که این خانه در طرح احداث خیابان (۹دی) کاملا تخریب شد.متاسفانه بعد از مرگ استاد خانه بصورت متروکه و محل افراد بیکاره در آمد و در سالهای اخیر جزءخانه های فرسوده در بافت قدیم توسط شهرداری خراب گردید. حیاط خانه اش هر چند کوچک به نظر می رسیداما محل انتظار خوبی برای طلاب و هنر جویانش تا زمان حضورِ در کنار استاد بود دراین خانه او با خدای خود و با هنرش نجوا می کرد . بارها می شنیدم که زیر لب این ابیات را زمزمه می کرد و می گفت
از آتش عشق هر که افروخته نیست با او سر سوزنی دلم دوخته نیست
گر سوخته دل نه ای ، زما دور ، که ما آتش به دلی زنیم کاو سوخته نیست
چرا که به هنرش عشق می ورزید و به غیر از آن با کسی کاری نداشت . او به دنبال دلسوخته می گشت ، لذا شاگردان او نیز از این روحیه مستثنا نبودند و با او همراه می شدند .
درب منزل استاد شایسته در کوچه خانقاه
کوچه خانقاه و درب منزل استاد شایسته
او با لهجۀ شیرین شیرازی تکلم می کرد و این خود باعث شده بود که حرفهایش به دل بنشیند و از گفتارش مخاطبی خسته نگردد . او مردی بشاش ، عاقل و خوش برخورد بود ، اشعار بیشتر شعرا مخصوصا سعدی و حافظ و خیام را در سینه داشت و در بین آموزش از آنها به عنوان شاهد به طرز توصیف نا پذیری کمک می گرفت .
پرتره استادشایسته
اهالی محل نیز اورا بزرگتری مهربان و هنرمندی باتقوی می دانستند و برایش احترامی خاص قائل بودند و او رابه حضرت آقا صدا می زدند ، لذا شاگردان و اهل خانه نیز از این امر طبعیت داشتند.
در طول زندگی پر برکت این استاد اتفاقات فراوانی رخ می دهد. از سه ازدواج در دوره های مختلف حیات پر بارش می توان گذرا نام برد، از جمله در زمان دانشجوئی در مدرسه هنرهای مستظرفه تهران با دختری از هم دوره هایش ازدواج می کند که قبل از مراجعتش به شیراز از یکدیگر جدا می شوند. ، بعد از مدتی با دختر خاله اش ازدواج می نماید که ثمره این ازدواج دو پسر و یک دختر می باشد متاسفانه پسر اول استاد، به نام مسعود که سروان ارتش بود ، در ماموریتی جان خود را از دست می دهد و دختر و پسر دیگر وی که معلول ذهنی و بدنی بودند ، هر دو درزمان حیاط استاد در سن سی و اندی سالگی از دنیا می روند ، در این دوران اتفاقی که در منزل رخ می دهد، دچار شکستگی پا می شود که نهایتا منجر به لنگیدن پا در بقیه دوره زندگی می گردد.همسر دوم استاد از فراق پسر اول و دو فرزند دیگرش ، بعد از مدت کوتاهی فوت می کند ، لذا استاد تنها می شود. با توصیه فامیل ، ازدواج دیگری با یکی از شاگردان جوانش که از خانواده اصیل شیراز بود ، صورت می گیرد که حاصل این ازدواج سه پسر و یکدختر به نامهای فرخ ،فیروز، فرامرزو فرخنده که هر یک از این فرزندان در زمان حیات استاد بعد از گذرانیدن تحصیلات به آمریکا و اروپا می روند برای مثال آقای فرخ شایسته بعد از گرفتن دکترای هنر در دانشگاه های آمریکا و ژاپن به تدریس هنر مشغول می گردد ، آقای فیروزشایسته نیز که دست پرورده پدر است به تهران می رود و درآنجا زندگی می کند و دارای نمایشگاه نقاشی می باشد ، آقای فرامرز شایسته در فرانسه زندگی می نماید و در رشته دیگری غیر از هنر فعالیت دارد وخانم فرخنده شایسته نیز در تکزاس آمریکا مشغول فعالیت هنری می باشند
ناگفته نماند که شیوه استاد ، در رشته های مختلف رنگ روغن ،سیاه قلم ، مینیاتور، بویژه با آبرنگ بود و بنا به اقتضای زمان بیشتر به دوره های زندیه و قاجاریه باز می گردد ، که می توان در تابلو های موجود این سبک نقاشی را مشاهده کرد. وی حقیقتا از چهره های برجسته و تاثیر گذار این شیوه از هنر نقاشی در بین نقاشان کشور محسوب می شود. او از دست مبارک استاد فرزانه اش مرحوم کمال الملک و با دستخط وی تصدیقی معادل با دکترای هنر امروز دریافت می کند . در شیراز به خدمت در اداره فرهنگ آن زمان (آموزش و پرورش فعلی )درآمده و استخدام می گردد ودر مدارس مختلف مخصوصا در دبیرستان دخترانه ناظمیه با مدیریت مرحومه خانم زهرا مزارعی به عنوان دبیر نقاشی و شرعیات مشغول به کار می شود، در زمان باز نشستگی نیز به آموزش شاگردانش می پردازد.جالب اینجاست ، در مصاحبه ای، سال۱۳۵۵ در برنامه راه شب رادیو شیراز با حضور استاد ارجمند آقای همایون یزدان پور ایشان سن خود را بیش از صد سال عنوان می کند . زیرا در گذشته معمول بود، اولیاء نوزاد تاریخ تولد را یا در حافظه نگه داشته یا بر روی جلد قرآن یا کتاب سعدی و حافظ می نوشتند.سالها می گذرد و شناسنامه می گیرند و تاریخ صدور شناسنامه ملاک تولد به حساب می آید. در اینجا باید شخصیت فرهنگی و اعتبار هنری و سابقه تعلیم و تدریس وی در طول عمر گرانمایه اش مورد تحسین قرار گیرد. آثار استاد همگی درموزه ها و مکانهای بسیار ارزنده کشور نگهداری می شود و زینت بخش خانه های اشرافی دیگر می گردد.
استاد در طول زندگیاش شاگردان بسیاری را تربیت کرده که از مهمترین آنها میتوان به حبیب آیتاللهی، منوچهر معتبر ، کاظم اردوبادی، ناصر نمازی، منوچهر پناهی و خانم عزت مهندسی اشاره کرد. برخی از این اشخاص از نقاشان مدرن ایران به حساب میآیند.
استاد سیدصدرالین شایسته شیرازی در میان جمعی از شاگردان استاد کمال الملک
استاد مدتی را در بستر بیماری گذرانید و همیشه چشم به راه خیل هنر جویانش بود ، متاسفانه به غیر از چند شاگرد وفا دار که تعدادشان کمتر از انگشتان دست بود ، کسی به عیادتش نمی رفت و او زیر لب می گفت :
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد دوستی کی آخر آمد دوستداران راچه شد
استاد در ۱۴ مهر ماه سال ۱۳۶۲در سن نود سالگی ( طبق شناسنامه ) چشم از جهان فرو بست و در دارالرحمه شیراز دور از چشم یاران و شاگردانش در غربت و تنهائی به خاک سپرده شد روحش شاد و راهش پر رهرو باد .نکته قابل ملاحظه اینجاست که چرا؟!
سنگ آرامگاه استادشایسته در محوطه دارالرحمه شیراز
چرا تا هنرمند زنده است در پاره ای موارد از او بهره برداری شده و در غیبت و مشکلات او کسی به دنبالش نمی گردد و از حالش جویا نمی شود؟ چرا استادی مانند مرحوم سید صدرالدین شایسته شیرازی با آن بزرگواری در زمان بیماری و تنهائی در گوشه خانه فراموش می شود و زمانی دراز باید بگذرد تا شیفتگان و باز مانده شاگردانش اورا در دل خاک جستجو کنند و تاسف برایشان باقی بماند؟
این اتفاق ها را بارها تجربه کرده ایم و دیدیم که بی مهری یاران و فراموشی آنان چقدر سخت است، بهتر است به این گونه اتفاقات زندگی بیشتر فکر کنیم
بیا تا قدر یکدیگر بدانیم که تا ناگه زیکدیگر نمانیم